محل تبلیغات شما

632

دقیق که فکر می کنم، یادم میاد زندگیم روزای سخت کم نداشته، روزایی که فکرم خراب باشه و دلم پر غصه و بین امید و ناامیدی سرگردون باشم. روزایی که بالاخره تموم شدن و همیشگی نبودن. بعد به خودم می گم این روزا هم می گذره، اینا هم موندگار نیستن. این اوضاع هم عوض می شه

د چیزی که تو این مدت بیشتر از همه چیز آزارم داده، دیدن وضعیت پریشون و حال خراب شازده اس. حالتی که تو این همه سال زندگی در کنار هم، هیچ وقت این طوری و به این شدت دچارش نبوده. چون زمانی که فکر می کرده اوضاع داره خیلی خوب پیش می ره و دری به روش باز شده و اوضاع روبراه می شه، یه آشنای مورد اعتماد بهش نارو زده و پول خودش و چندین نفر دیگه رو بالا کشیده و زده به چاک. حالا هم مدام درگیر دادسرا و آگاهی و جواب دادن به لیچارهای و شنیدن تهدید کساییه که شازده رو مقصر می دونن، چون آقای آشنای اون بوده.

طبق همون تجربه روزای سخت قبلی، می دونم که هر مشکلی یه مسیره برای رشد بیشتر، برای بزرگ شدن و آبدیده شدن و البته که رشد درد داره، درد زیادی که گاهی حس می کنی در تحملت نیست. اما این رو هم می دونم که خدا مهربونه و هیچ وقت برای بنده اش بد نمی خواد. این اتفاقات و مشکلات با وجود ظاهر ناخوشایندشون حتما باید خیر نهفته ای داشته باشن.  اگه این اتفاق نیافتاده بود و همه چیز طبق نقشه هامون پیش رفته بود، الان اوضاع جور دیگه ای بود، خوش و خرم طور. اما از کجا می تونستم مطمئن باشم که شرّ نهفته ای نداره؟

این ها و خیلی  بیشتر از این ها رو مدام با خودم مرور می کنم و خواستم ثبت شون کنم برای روزی در آینده _که امیدوارم چندان دور نباشه_ که بیام بخونمشمون و با خودم لبخند بزنم و بگم دیدی این هم گذشت!



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها