دیروز صبح بعد از این که گل پسر رو رسوندم مدرسه و برگشتم خونه، به این نتیجه رسیدم که دیگه نامرتبی و به هم ریختگی ناجور اتاق بچه ها که مدتی بهش بی توجه بودم، برام قابل تحمل نیست! برای همین در یک اقدام یهویی شروع کردم به جمع کردن و جابجا کردن و دور ریختن. مرحله اول رو قبل از بردن خانم کوچولو به مهد انجام دادم و مرحله دوم رو بعد از بردنش به مهد. و بالاخره بعد از صرف دو ساعت وقت و سرگیجه گرفتن از حجم بالای وسایلی که نیاز به جابجایی داشتن و تلاش بسیار برای خارج کردن اسباب بازی های ریز و مدادها و غیره از زیر تخت و کمد، اتاق ظاهر نسبتا مرتبی پیدا کرد. اما مساله تمیز کردنش هم بود که افتاد برای امروز و در نتیجه صبح روز عیدمون به تمیز کردن اتاق بچه ها با همکاری خودشون گذشت. یه جاروی زیر و روی تمیز کشیدم و ملافه ها رو شستم و خلاصه اتاق شد دسته گل! در اواخر کار یادم اومد که الان آذر ماهه و من همیشه خونه تیم رو از اوایل زمستون شروع می کنم، پس می شد که این اتاق تی سخت و طاقت فرسا رو مرحله اول خونه تی امسال محسوب کرد و کلی خوش خوشانم شد!!!
بعد هم از جناب شازده خواهش نمودیم کشوی وسطی کمد بچه ها رو که ماه هاست خراب شده و یه گوشه پشت جالباسی جاش داده بودم تعمیر بفرمایند که هم نمای کمد که وسطش خالی شده بود قشنگ بشه و هم جای بیشتری برای وسایل داشته باشیم. دیگه نمی دونم آفتاب از کدوم طرف طلوع کرده بود که شازده بدون اما و اگر هم کشو رو تعمیر کرد و سرجاش گذاشت و هم شوفاژ گوشه ای هال رو که لق و کج شده بود درست کرد!
بعد از این اقدامات نظافتی و تعمیراتی رفتم تو آشپزخونه، یه ناهار فوری فوتی بار گذاشتم و بعد هم مشغول پخت کیک به مناسبت میلاد پیامبر شدم. یک کیک اسفنجی که حسابی پف کرد و به معنای واقعی اسفنجی شد و بهترین تجربه پخت کیک اسفنجی ام از کار دراومد، کلی هیجان زده ام کرد و تونست تا حد زیادی خستگی هام رو در کنه! عصر هم خامه کشیش کردم و با چای زدیم بر بدن! بله و این چنین ما روز عید خود را سپری نمودیم!
البته شب قبل رفتیم بیرون، کمی زیر بارون دور دور کردیم، بچه ها رو بردیم یه شهربازی سرپوشیده و خلاصه کمی اقدامات عیدانه هم انجام داده بودیم و امروز با خیال راحت چسبیدیم به کار!
عیدتون خیلی مبارک رفقا!
درباره این سایت